سـال کـبـیـسـه

داشت یه نگاهی به تقویم می انداخت که هم حساب روز های آخر سال از دستش در نره هم ببینه چند روز دیگه از شر این معجزه هزاره سوم(مکافات هزاره سوم) راحت میشه

مردد بود که این دوره رای بده یا مثل دفعه های قبلی به پاک بودن صفحه آخر شناسنامش تو جمع فامیل و دوستاش افتخار کنه

از وقتی خبر نامزدی سِید خندان را شنیده بود داشت با خودش کلنجار میرفت که تصمیم بگیره

دو باره چشمش روی تقویم دو دو میزد

با یه حساب سرانگشتی به عدد صد رسید و به خودش دلداری داد  که صد روز عین برق و باد میگذره و تا چشم به هم بگذارم تمام شده

 فکر تاریخ سر رسید چکها و بدهی ها یه لحظه رهاش نمی کرد

داشت توی تقویم تارخ چکهارو مارک میکرد که  یه دفعه چشمش افتاد به روز سی ام اسفند  و فهمید امسال سال کبیسه است…

تقویمو پرت کرد  روی میز و یه نخ سیگار روشن کرد

درحالی که دود سیگار را بیرون میداد زیر لب گفت این یه روز را هم سگ خورد…

بیان دیدگاه